مکه رفتن عده ای از مامونیه ای ها با شورلت جنگی حاج طالب
ف . فرزانه
جنگ جهانی اول که تمام شد ، تعداد زیادی جیپ و کامیون دست دوم که از جنگ باقی
مانده بود وارد ایران شد. در آن روزگار بی ماشینی غنیمت بود . چون که تازه و کم کم
، ماشین جای شتر والاغ و استر را می گرفت. اما سر و کله زدن راننده های ناوارد و بی
تجربه با این خودروهای کهنه و زوار در رفته ، مثنوی هفتاد من کاغذ است و داستان
های درازی دارد که پدران ما در همه جای ایران مصیبت هایی از آن را به یاد داشتند
یکی از این کامیون ها با مارک شورلت بی دماغ ، نصیب مرحوم حاج طالب ریاض
الحسینی شد . خودش که رانندگی بلد نبود مرحوم حاج گدا علی را به عنوان شوفر
به کار گرفت .
معلوم نیست به ذهن چه کسی رسید ه بود و پیشنهاد چه کسی بود که با این کامیون بروند
مکه.چو افتاد که عده ای با ماشین حاج طالب می خواهند بروند مکه وتعداد به ده ، دوازده
نفر رسید و بنا شد با همان ماشین بروند تهران و تذکره ( گذرنامه)بگیرند . فکر می کنید
سرعت این شورلت چقدر بود ؟ هر چه بود در سر بالایی رودخانه شور سه نفر دزد
جلو ماشین را گرفتند و همه را را لخت کردند .
تعریف می کردند حاج میرز حسن ( نیک پی ) که از همه قلچماق تر بود تا بلند شد
دزدها با سه تاچوب سر جایش نشاندند . حاج سید دخیل که بلند شد ، یکی از دزدان گفت
سید بشین ، با تو کار نداریم .
تنها کسی که به او دست نزدند حاج سید دخیل قاری بود که عمامه سیاه داشت و معلوم بود
سید است . حتی گیوه ها ی ما را هم در آوردند وبردند . سید دخیل داد زد آی لوطی ها
لا اقل پوزارهای ما را بدهید . دزدان هم نامردی نکردند و چند تا لنگه کفش تا به تا را
پرت کردند و رفتند
معلوم نیست این ها به زرند بر گشته بودند یا از همان راه به تهران رفتند. در هر صورت
تذکره ها آماده شد و همگی عازم خانه خدا شدند .
سال 1328 بود و مسیر از زرند به کرمانشاه و عراق و از آن جا به مرز کویت و عربستان
در عراق مجبور شده بود ند دوازده تا الوار بخرند برای این که ماشین توی رمل (شن) گیر
نکند
می گفتند هر ده ، دوازده کیلومتر راه ماشین توی شن گیر می کرد و ما مجبور می شدیم
پایین بیاییم و الوار ها را زیرماشین بخوابانیم و و با چه مصیبتی هل بدهیم تا از رمل
خلاص شویم
این سفر مکه سه ماه طول کشید . وقتی بر گشتند حاج طالب و شوفرش حاج گداعلی
رفته بودند پیش فروشنده ی کامیون که ارمنی بود و او را موسیو صدا می زدند . گلایه و
شکایت کرده بودند که اگر پیاده می رفتیم راحت تر بودیم . از این جا تا مکه همه ی راه
را با هل رفتیم وبا هل بر گشتیم .
حاج طالب گفته بود ، موسیو با تعجب آمد توی اتاق کامیون ، نگاهی کرد ودست زد به کمک
، پرسید این را زدید ؟
گفتیم نه . این چیه ؟ گفت مرد مومن این کمک دفرنسیاله دیگه . اگر این رازده بودید ،
زور ماشین زیادتر می شد . هل دادن لازم نبود . تازه فهمیدیم ، ای بابا ...
همشهری هایی که آن سال با این شورلت جنگی حاجی شدند عبارت بودند از : شیخ
محمد یاسینی .حاج سید دخیل قاری . حاج طالب ریاض الحسینی . حاج گداعلی روزبهی .
حاج اصغرتبرائی .حاج احمد آقا بصیر . حاج آق جعفر مرتضوی .حاج غلامحسین
توکلیان . حاج میرزا حسن نیک پی و حاج سیداشرف کشفی
نقل از :http://sarshenasan-mamniye.blogfa.com/