مش مسیب نیک بخش

مش مسیب نیک بخش

پژوهشی--تاریخی --اجتماعی-- ادبی --فرهنگی
مش مسیب نیک بخش

مش مسیب نیک بخش

پژوهشی--تاریخی --اجتماعی-- ادبی --فرهنگی

مکه رفتن چند نفر از مامونیه در 65 سال قبل با شورلت جنگی مرحوم حاج طالب ریاض الخسینی

مکه رفتن عده ای از مامونیه ای ها با شورلت جنگی حاج طالب

ف . فرزانه

  جنگ جهانی اول که تمام شد ، تعداد زیادی جیپ و کامیون  دست دوم  که از جنگ باقی

مانده بود وارد ایران شد. در آن روزگار بی ماشینی غنیمت بود  . چون که تازه و کم کم

، ماشین جای شتر والاغ و استر را می گرفت. اما سر و کله زدن راننده های ناوارد و بی

تجربه با این خودروهای کهنه و زوار در رفته ،  مثنوی هفتاد من کاغذ است و داستان

های درازی دارد که پدران ما در همه جای  ایران مصیبت هایی از آن را به یاد داشتند

یکی از این کامیون ها با مارک شورلت بی دماغ ، نصیب مرحوم حاج طالب ریاض

الحسینی شد . خودش که رانندگی بلد نبود  مرحوم حاج گدا علی را به عنوان شوفر

به کار گرفت .

معلوم نیست به ذهن چه کسی رسید ه بود و پیشنهاد چه کسی بود که  با این کامیون بروند

مکه.چو افتاد که عده ای با ماشین حاج طالب می خواهند بروند مکه وتعداد به ده ، دوازده

نفر رسید  و بنا شد با همان ماشین بروند تهران و تذکره ( گذرنامه)بگیرند . فکر می کنید

سرعت این شورلت چقدر بود ؟ هر چه بود در سر بالایی رودخانه شور سه نفر دزد

جلو ماشین را گرفتند و همه را  را لخت کردند .

تعریف می کردند  حاج میرز حسن ( نیک پی ) که از همه قلچماق تر بود  تا بلند شد

دزدها با سه تاچوب سر جایش نشاندند . حاج  سید دخیل که بلند شد ، یکی از دزدان گفت

سید بشین ، با تو کار نداریم .

تنها کسی که به او دست نزدند حاج سید دخیل قاری بود که عمامه سیاه داشت و معلوم بود

سید است . حتی گیوه ها ی ما را هم در آوردند وبردند . سید دخیل داد زد آی لوطی ها

لا اقل پوزارهای ما را بدهید .  دزدان هم نامردی نکردند و چند تا لنگه کفش  تا به تا را

پرت کردند و رفتند

معلوم نیست این ها به زرند بر گشته بودند یا از همان راه  به تهران رفتند. در هر صورت

تذکره ها آماده شد و همگی عازم خانه خدا شدند .

سال 1328 بود و مسیر از زرند به کرمانشاه و عراق و از آن جا به مرز کویت و عربستان

در عراق مجبور شده بود ند دوازده تا الوار بخرند برای این که ماشین توی رمل (شن) گیر

نکند 

می گفتند هر ده ، دوازده کیلومتر راه ماشین توی شن گیر می کرد و ما مجبور می شدیم

پایین بیاییم  و الوار ها را زیرماشین  بخوابانیم و و با چه مصیبتی هل بدهیم تا از رمل

خلاص شویم 

این سفر مکه سه ماه طول کشید . وقتی بر گشتند حاج طالب و شوفرش حاج گداعلی

رفته بودند پیش فروشنده ی کامیون که ارمنی بود و او را موسیو صدا می زدند . گلایه و

شکایت کرده بودند که اگر پیاده می رفتیم راحت تر بودیم  . از این جا تا مکه همه ی راه

را با هل رفتیم وبا هل  بر گشتیم .

حاج طالب گفته بود ، موسیو با تعجب آمد توی اتاق کامیون ، نگاهی کرد ودست زد به کمک

، پرسید این را زدید ؟

گفتیم نه . این چیه ؟ گفت مرد مومن این کمک دفرنسیاله دیگه . اگر این رازده بودید ،

زور ماشین زیادتر می شد . هل دادن لازم نبود . تازه فهمیدیم ، ای بابا ...

همشهری هایی که آن سال با این شورلت جنگی حاجی شدند عبارت بودند از : شیخ

محمد یاسینی .حاج سید دخیل قاری . حاج طالب ریاض الحسینی . حاج گداعلی روزبهی .

حاج اصغرتبرائی .حاج احمد آقا بصیر . حاج آق جعفر مرتضوی .حاج غلامحسین

توکلیان . حاج میرزا حسن نیک پی و حاج سیداشرف کشفی

 نقل از :http://sarshenasan-mamniye.blogfa.com/


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد