تفاوت نگاه
(به نقل از یکی از دوستانم)
یکی از اساتید دانشگاه خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل میکرد که مضمونش این بود:
«چندین سال قبل برای تحصیل در یکی از دانشگاههای خارج از کشور مشغول تحصیل شدم.
سه
چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان
تعیین شد که در گروههای پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام
میشد.
دقیقا یادمه از همکلاسیم که درست توی نیمکت بغلیم مینشست پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟
گفت: اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها
به اسم فیلیپ بود.
پرسیدم: فیلیپ رو میشناسی؟
گفت: آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه!
گفتم: نمیدونم کیو میگی!
گفت: همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه!
گفتم: نمیدونم منظورت کیه؟
گفت: همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست با هم!
بازم نفهمیدم منظورش کی بود!
اونجا بود که همکلاسیم، تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون
پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه ...
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر،
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگیهای منفی و نقصها چشم
پوشی کنه و
از اون مهمتر، به فکر حفظ آبروی دیگران باشه و در غیابشون ازشون به خوبی
یاد کنه، نه اینکه عیب اونها رو به عنوان علامت شناساییشون بیان کنه!
چقدر خوبه مثبت دیدن ...
یک لحظه خودمو جای همکلاسیم گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو
میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!
وقتی نگاه همکلاسیمو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم ...
شما چی فکر میکنید؟
چقد عالی میشه اگه ویژگیهای مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص
هاشون چشم پوشی کنیم»
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 ساعت 12:56 ق.ظ